رازداری
سه شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۵۲ ب.ظ
راز داری کن و از من گله در جمع مکن
باز بازیچه مشو ، بارِ سفر جمع مکن
با حضور تو قرار است مرا زجر دهند
خویش را مایه ی دلگرمی هر جمع مکن
به گناهی که نکردم ، به کسی باج مده
آبرویی هم اگر است بخر ، جمع مکن
ترسم آسیب ببیند بدنت ، دورِ خودت
این همه هرزه ی الوده نظر جمع مکن!
"آخرین شاخه ی تو ، سهم عقابی چو من است...
روی آن چلچله و شانه بسر جمع مکن"
تا برآمد نفسم ، جمع هوادارت سوخت
روبروی منِ دیوانه ف نفر جمع مکن
" کاظم بهمنی "
۹۳/۰۷/۰۸
خسته نباشید
با قسمت بیست و یکم مجموعه طنز های انتقادی با عنوان بوی ماه مهر به روزیم..
منتظر کامنت های پر شورتان هستیم..
یاعلی
http://bloggers.blog.ir/