دنـــیـــای شـــاعـــران

شعرهایی از شاعران محبوب و دوست داشتنی

دنـــیـــای شـــاعـــران

شعرهایی از شاعران محبوب و دوست داشتنی

دنـــیـــای شـــاعـــران

زندگی... جیره مختصری است،

مثل یک فنجان چای،

وکنارش عشق است،

مثل یک حبۂ قند،

زندگی راباعشق،

نوش جان بایدکرد.‎

"سهراب سپهری "


سهراب سپهری :

زندگی رسم خویشاوندی است

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ

پرسشی دارد اندازه ی عشق

زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد

زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد

زندگی مجذور آیینه است

زندگی گل به توان ابدیت

زندگی ضرب زمین در ضربان دل ماست

زندگی هندسه ی ساده و یکسان نفسهاست

____________________________________________

_دوستان ممنون که به وبلاگم سرزدید
_لطفا نظر فراموش نشه...
اومدید یه نشون بزارید متوجه بشیم یکی اومده!:)

==> نظر یا پیشنهادی هم بود خوش حال میشم به اشتراک بزارید..

نکته: دوستان از اونجایی که من همیشه نیستم و گاهی دیر به دیر میتونم سر بزنم اگر نظر یا درخواستی دادید و برای جواب طول کشید خواستم اطلاع بدم وقتی ببینم قطعا جواب خواهم داد‌‌‌ .. سپاس ازحضور و نگاهتون..🌷

^_^
تشکر
آریانا (آرامش یک رویا)

با تشکر ویژه از دوست عزیز(^_^):
мдjiD ××آریایــــــــیها××

سیاه چاله زمان
نویسندگان

روزی از راه آمدم اینجا

دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۲۷ ب.ظ


روزی از راه آمدم اینجا ، ساعتش را درست یادم نیست


دیدم انگار دوستت دارم ، علّتش را درست یادم نیست



چشم من از همان نگاه نخست ،با تو احساس آشنایی کرد


خنده اَت حالت عجیبی داشت ، حالتش را درست یادم نیست



زیر چشمی نگاه میکردم ،صورتت را و در خیال خودم


می زدم بوسه بر کنار لبت ،لذّتش را درست یادم نیست



آن شب از فکر تو میان نماز، بین آیات سوره توحید


لَم یَلِد را یَلِد ولَم خواندم ، رکعتش را درست یادم نیست



باورش سخت بود و نا ممکن، که دلم بوی عاشقی می داد


پیش از این او همیشه تنها بود ،مدّتش را درست یادم نیست



مانده بود از تمام خاطره ها یک نفر در میان آئینه


اسم او مهرداد بود اما شهرتش را درست یادم نیست



خواب تو خواب هر شبم شده بود راه تعبیر آن سرودن شعر


یک غریبه همیشه پیش تو بود ،صورتش را درست یادم نیست



عادت عشق دل شکستن بود و مرا عاشق نگاه تو کرد


واقعاً او چه خوب می دانست عادتش را درست یادم نیست



عاقبت مرد بین آئینه بی خبر رفت و در شبی گم شد


چون لیاقت نداشت یا اینکه ، جرأتش را درست یادم نیست


شاعر: مهرداد_بابایی 


🌺🌺🌺🌺🌺🌺


با تشکر از دوست عزیز:

мдjiD ××آریایــــــــیها××


🌺🌺🌺🌺🌺🌺




موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۱۷
آرامش یک رویا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی