یک جهان باغِ سیب و حسرت من..
شنبه, ۴ آذر ۱۳۹۶، ۰۹:۳۲ ب.ظ
یک جهان باغِ سیب و حسرتِ من
چیدن سیب ز باغ یار است هنوز
گر چه پاییز موسم سیب است ولی
سیبِ محبوب مرا بهار است هنوز
صبر نتوانم کرد بیش از این دگر
دل آشفته ی من دچار است هنوز
غزل و قصیده سرودن کار من نیست اما
شعرهایم در فراق تو تب دار است هنوز
چشم عالم به خواب شیرین رفته است
چشم های فرهادِ تو بیدار است هنوز
هر کس ز طبیب خود نوش دارویی گرفت
"مسعود" ولی در بستر و بیمار است هنوز
عاشقان را گر نباشد شوق و شور یک نگاه
لیک دو چشم مرا شوق اولین دیدار است هنوز
شاعر: مسعود_گُلی
****
****