دنـــیـــای شـــاعـــران

شعرهایی از شاعران محبوب و دوست داشتنی

دنـــیـــای شـــاعـــران

شعرهایی از شاعران محبوب و دوست داشتنی

دنـــیـــای شـــاعـــران

زندگی... جیره مختصری است،

مثل یک فنجان چای،

وکنارش عشق است،

مثل یک حبۂ قند،

زندگی راباعشق،

نوش جان بایدکرد.‎

"سهراب سپهری "


سهراب سپهری :

زندگی رسم خویشاوندی است

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ

پرسشی دارد اندازه ی عشق

زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد

زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد

زندگی مجذور آیینه است

زندگی گل به توان ابدیت

زندگی ضرب زمین در ضربان دل ماست

زندگی هندسه ی ساده و یکسان نفسهاست

____________________________________________

_دوستان ممنون که به وبلاگم سرزدید
_لطفا نظر فراموش نشه...
اومدید یه نشون بزارید متوجه بشیم یکی اومده!:)

==> نظر یا پیشنهادی هم بود خوش حال میشم به اشتراک بزارید..

نکته: دوستان از اونجایی که من همیشه نیستم و گاهی دیر به دیر میتونم سر بزنم اگر نظر یا درخواستی دادید و برای جواب طول کشید خواستم اطلاع بدم وقتی ببینم قطعا جواب خواهم داد‌‌‌ .. سپاس ازحضور و نگاهتون..🌷

^_^
تشکر
آریانا (آرامش یک رویا)

با تشکر ویژه از دوست عزیز(^_^):
мдjiD ××آریایــــــــیها××

سیاه چاله زمان
نویسندگان

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است


 مثنوی یلدا نامه

 


شب یلدا و ما در شب نشینى 

پر از آجیل وپسته ظرف چینى

تمام آشنایان دور هم جمع

همه بر گرد هم پروانه وشمع

یکى از بستگان گفتا ز یک سو

که شد تایید حرف پخته او

هوا سرداست و مى خواهم شوم گرم

چه مى چسبد ؟لبوى پخته ى نرم

سرشب تا لبوى سیر خوردیم

سخن را تا کجاها که نبردیم

رفیق بذله گوى جک بلد را

بگفتم حق نگهدارد نند را

بگو چیزى که امشب را بخندیم

در غم را بیا یک شب ببندیم

ز یزدى مشهدى از اصفهانى 

زشیرازى وهر جایى که دانى

تمام لهجه ها را چون بلد بود

به شیرینى گفتارش بیافزود 

پس از آن صاحبِ خانه چنین گفت

به حرفش جمع مهمان آفرین گفت 

بگفتا آورم یک سینى چاى 

که پیچد عطر وبوى آن به هر جاى

چه چاى زعفرانى قند پهلو

که قندى از گلاب و هل برِاو

بگفتا شام پختم من چه چیزى؟

همه گفتند معلوم است دیزى

خصوصا دیزى سنگى ـ تنورى

گرسنه را شفا بخشد چه جورى!

بشد مهمان دوباره گرم خوردن 

چو دزدان !خوردن و اینگونه بردن!

به خود گفتم بخور تا که نبازى

زدم با مشت بر فرق پیازى 

دو لپى نان ودیزى خوردم آن شب

به استعداد خود پى بردم آن شب

خلاصه من در آن یلداى ماضى

ز خود کردم شکم را خوب راضى

برفتم پس و پس و کنجى خزیدم

بگفتم من دگر یاران; بریدم !

نظر کردم به ساعت تازه ده بود

هنو تا نیمه شب بسیار ره بود

دوباره گرم صحبت گشت فامیل

نگاهى کردم اى یاران به آجیل

سبک سنگین بکردم خوردنش را

مصمم لیک گشتم بردنش را

یکى از مردها گفتا به لبخند

ز آنچه کرده خوب وبد به تایلند

زنان پچ پچ کنان وریسه ریسه

فلانى عاشقه یارو خسیسه

بدیدم تا که مشغولند فامیل

بکردم در کتم یک مشت آجیل

بیامد یک صداى خوش ترانه

انارِدانه دانه ـــ هندوانــــه

شب یلدا و بزم عاشقـا نـــــــه

محبت مى زند در دل جـــوانــه

همه جمعیم دور هم شبانـــــه

شب یلـــــدا براى این بهانـــــه

پس از سور انار دانــــه دانـــــه

و خوردنْ سیر از آن هندوانــــه

براى قرعه ى یلداى دیگر

نوشتند اسمها را جمله یکسر

بپیچاندند و چرخاندند باهم

یکى برداشت صاحب خانه خرم

ز خوش اقبالیم نامم در آمد

زمان شادى وعیشم سر آمد

بگفتم سرفراز و شاد و مغرور

به جمع بستگان خویش مسرور

که یلداى دگر در خانه ى من

همه مهمان سرِ پیمانــــــه من


شاعر: 

محمدرضاموسوی 



****


با تشکر آرامش یک رویا! (AR) 

شب یلدا مبارک ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۵ ، ۲۲:۵۲
آرامش یک رویا


با همه بی سر و سامانی ام

باز به دنبال پریشانی ام


طاقت فرسودگی ام هیچ نیست

در پی ویران شدنی آنی ام


آمده ام بلکه نگاهم کنی

عاشق آن لحظه طوفانی ام


دلخوش گرمای کسی نیستم

آمده ام تا تو بسوزانی ام


آمده ام با عطش سالها

تا تو کمی عشق بنوشانی ام


ماهی برگشته ز دریا شدم

تا که بگیری و بمیرانی ام


خوبترین حادثه می دانمت

خوبترین حادثه می دانی ام؟


حرف بزن ابر مرا باز کن

دیر زمانیست که بارانی ام


حرف بزن حرف بزن سالهاست

تشنه یک صحبت طولانی ام


ها به کجا می کشی ام خوب من

ها نکشانی به پشیمانی ام


شاعر:

 محمد علی بهمنی



****

آرامش یک رویا!(AR) 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۵ ، ۱۹:۰۵
آرامش یک رویا


1

بلند می خوابم

بلند می شوم

و بلند می بافم رویای گیسوانت را

که به افسون هزار رنگ

شب هایم را گره ای کور بسته اند.

فرقی نمی کند

یلدا باشد 

یا شبی دیگر

وقتی گره های گیسوانت 

به دستان 

دیگری 

گشوده می گردد.


2

آسان می بافی

رویای این شب بلند را

گیسوانت را باز کن!!

هزاران یلدا

کنار هم دیدن دارد.


3

هرشب

به گیسوان بلندت می اندیشم

کدام شب، یلدا نیست؟؟؟


4

این روزها که با منی

ای کاش

تمام شب ها یلدا باشد


5

وقتی تو نیستی

تمام شب های سال

یلداست 


شاعر:

حمیدرضا_سلیمانی




۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۵ ، ۱۴:۵۸
آرامش یک رویا


با تواَم عشق قسم خورده پنهانی ِمن

با تواَم بی خبر از حال و پریشانی ِ من


با تواَم لعنتیِ خالی از احساس بفهم

بی قرارت شده ام شاعره خاص بفهم


لعنتی خسته ام از دوری و بی تاب شدن

پای دلگیرترین خاطره ها آب شدن


لعنتی خسته ام از حال بدم، زخم نزن

بی تو محکوم به حبس ابدم، زخم نزن


باورم کن که به چشمان تو معتاد منم

پادشاهی که به جنگ آمد و افتاد منم


قافیه باختم و شعر سرودم یعنی

به هر آن کس که تو را دید، حسودم یعنی . . .


نفسم بندِ تو و درد مرا می خواند

بعدِ تو حسرت دنیا به دلم می ماند


شاعر:

پویا_جمشیدی


****


  آرامش یک رویا!(AR) 


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۵ ، ۱۹:۰۱
آرامش یک رویا