دنـــیـــای شـــاعـــران

شعرهایی از شاعران محبوب و دوست داشتنی

دنـــیـــای شـــاعـــران

شعرهایی از شاعران محبوب و دوست داشتنی

دنـــیـــای شـــاعـــران

زندگی... جیره مختصری است،

مثل یک فنجان چای،

وکنارش عشق است،

مثل یک حبۂ قند،

زندگی راباعشق،

نوش جان بایدکرد.‎

"سهراب سپهری "


سهراب سپهری :

زندگی رسم خویشاوندی است

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ

پرسشی دارد اندازه ی عشق

زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد

زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد

زندگی مجذور آیینه است

زندگی گل به توان ابدیت

زندگی ضرب زمین در ضربان دل ماست

زندگی هندسه ی ساده و یکسان نفسهاست

____________________________________________

_دوستان ممنون که به وبلاگم سرزدید
_لطفا نظر فراموش نشه...
اومدید یه نشون بزارید متوجه بشیم یکی اومده!:)

==> نظر یا پیشنهادی هم بود خوش حال میشم به اشتراک بزارید..

نکته: دوستان از اونجایی که من همیشه نیستم و گاهی دیر به دیر میتونم سر بزنم اگر نظر یا درخواستی دادید و برای جواب طول کشید خواستم اطلاع بدم وقتی ببینم قطعا جواب خواهم داد‌‌‌ .. سپاس ازحضور و نگاهتون..🌷

^_^
تشکر
آریانا (آرامش یک رویا)

با تشکر ویژه از دوست عزیز(^_^):
мдjiD ××آریایــــــــیها××

سیاه چاله زمان
نویسندگان

۸ مطلب با موضوع «فریدون مشیری» ثبت شده است

 

نیمه شب بود و غمی تازه نفس

ره خوابم زد و ماندم بیدار .

ریخت از پرتو لرزنده ی شمع

سایه ی دسته گلی بر دیوار .

 

همه گل بود ولی روح نداشت

سایه ای مضطرب و لرزان بود 

چهره ای سرد و غم انگیز و سیاه

گوئیا مرده ی سرگردان بود !

 

شمع ، خاموش شد از تندی باد

اثر از سایه به دیوار نماند !

کس نپرسید کجا رفت ، که بود

که دمی چند در اینجا گذراند !

 

این منم خسته درین کلبه تنگ

جسم درمانده ام از روح جداست

من اگر سایه ی خویشم ، یا رب

روح آواره ی من کیست ، کجاست ؟


شاعر: فریدون مشیری

 

****

 

با تشکر از دوست عزیز: 

мдjiD ××آریایــــــــیها××

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۲۳
آرامش یک رویا


 من گرفتار ِ شبم 

در پی ماه آمده ام 

سیب را دست تو دیدم ,

به گناه آمده ام 


شب و گیسوی تو 

تا باز به هم پیوستند 

من به شبگردی این شهر ِ سیاه آمده ام 


شاعر: فریدون مشیری


****

با تشکر از دوست عزیز: 

мдjiD ××آریایــــــــیها××


۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۲۴
آرامش یک رویا


فریاد زد چکاوک:

نوروز می‌رسد

تاکِ برهنه گفت:

گر جان به مژدهٔ تو فشانم روا بُوَد

اما هنوز

سرمایِ بهمنی، نشکسته‌ست

وین برفِ دیرپای

انگار تا ابد

بر فرقِ کاجِ پیرِ خانه، نشسته‌ست

آن کاروانِ شادی و گل از کدام راه

در این هوای سردِ توان‌سوز می‌رسد؟

بیدِ کهن به رقص درآمد که: غم مدار

تا من به یاد دارم، نوروزِ دل‌فروز

نوروزِ جاودانی

نوروزِ مردمی

در وقتِ خود شکفته و پیروز می‌رسد!

هر جای این جهان که ز ایران نشانه‌ای‌ست

در پیشوازِ نوروز

از شور و شادمانی

از پرچم و چراغ

از سبزه و بنفشه، گل آذین و تابناک

جان پاک، خانه پاک

دل پاک، عشق پاک

چشمی به راه باشد مشتاق و بی‌قرار

کاین پنج روزِ زندگی‌آموز می‌رسد

دیروز را به خاطره بسپار و بازگرد

و آن را عزیز دار، که امروز می‌رسد


شاعر: فریدون مشیری



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۱۷
آرامش یک رویا

 

دل از سنگ باید که از درد عشق
ننالد خدایا دلم سنگ نیست
مرا عشق او چنگ اندوه ساخت
که جز غم در این چنگ آهنگ نیست
به لب جز سرود امیدم نبود
مرا بانگ
این چنگ خاموش کرد
چنان دل به آهنگ او خو گرفت
که آهنگ خود را فراموش کرد
نمی دانم این چنگی سرونوشت
چه می خواهد از جان فرسوده ام
کجا می کشانندم این نغمه ها
که یکدم نخواهند آسوده ام
دل از این جهان بر گرفتم دریغ
هنوزم به جان آتش عشق اوست
در این واپسین
لحظه زندگی
هنوزم در این سینه یک آرزوست
دلم کرده امشب هوای شراب
شرابی که از جان برآرد خروش
شرابی که بینم در آن رقص مرگ
شرابی که هرگز نیابم بهوش
مگر وارهم از غم عشق او
مگر نشنوم بانگ این چنگ را
همه زندگی نغمه ماتم است
نمی خواهم این ناخوش آهنگ را


"فریدون مشیری"

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۰۷
آرامش یک رویا

بر نگه سرد من به گرمی خورشید
می نگرد هر زمان دو چشم سیاهت
تشنه این چشمه ام چه سود خدا را
شبنم مرا نه تاب نگاهت
جز گل خشکیده ای و برق نگاهی
از
تو در این گوشه یادگار ندارم
زان شب غمگین که از کنار تو رفتم
یک نفس از دست غم قرار ندارم
ای گل زیبا بهای هستی من بود
گر گل خشکیده ای ز کوی تو بردم
گوشه تنها چه اشک ها فشاندم
وان گل خشکیده را به سینه فشردم
آن گل خشکیده شرح حال دلم بود
از دل پر درد خویش با
تو چه گویم
جز به تو درمان درد از که بجویم
من دگر آن نسیتم به خویش مخوانم
من گل خشکیده ام به هیچ نیرزم
عشق فریبم دهد که مهر ببندم
مرگ نهیبم زند که عشق نورزم
پای امید دلم اگر چه شکسته است
دست تمنای جان همیشه دراز است
تا نفسی می کشم ز سینه پر درد
چشم خدا
بین من به روی تو باز است


"فریدون مشیری"

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۰۶
آرامش یک رویا

بوی باران   بوی سبزه ….  بوی خاک
 

شاخه های شسته، باران خورده، پاک


آسمان آبی و ابر سپید
 

برگهـــای سبز بید


عطر نرگس رقص باد

نغمه شوق پرستو های شاد


خلوت گرم کبوترهای مست
 

نرم نرمک می‌رسد اینک بهار
 

خوش به حال روزگـــــار


خوش به حال چشمه ها و دشت ها

خوش به حال دانه ها و سبزه ها


خوش به حال غنچه های نیمه باز
 

خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز


خوش به حال جام لبریز از شراب

خوش به حال آفتاب


ای دل من گرچه در این روزگار

جامه رنگین نمی پوشی به کام
 

باده رنگین نمی نوشی ز جام


نقل و سبزه در میان سفره نیست

جامت از ان می که می باید تهی است


ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
 

ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
 

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار


چون گل برقص با نسیم


گر نکوبی شیشه غم را به سنگ

هفت رنگش میشود هفتاد رنگ


" فریدون مشیری "

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۳ ، ۱۵:۵۹
آرامش یک رویا

ای ستاره ها که از جهان دور

چشمتان به چشم بی فروغ ماست

نامی از زمین و از بشر شنیده اید

درمیان آبی زلال آسمان

موج دود و خون و آتشی ندیده

اید

این غبار محنتی که در دل فضاست

این دیار وحشتی که در فضا رهاست

این سرای ظلمتی که آشیان ماست

در پی تباهی شناست

گوشتان اگر به ناله من آشناست
  از سفینه ای که می رود به سوی ماه

از مسافری که میرسد ز گرد راه

 از زمین فتنه گر حذر کنید

پای این بشر اگر

به آسمان رسد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۳ ، ۱۵:۵۳
آرامش یک رویا


در صبح آشنایی شیرین مان


ترا


 گفتم که مرد عشق نئی باورت نبود


در این غروب تلخ جدایی هنوز هم


 می خواهمت چو روز نخست ولی چه سود


می خواستی


به خاطر سوگند های خویش


در بزم عشق بر سرمن جام نشکنی


میخواستی به پاس صفای سرشک من


این گونه دل شکسته به خاکم نیفکنی


پنداشتی که کوره سوزان عشق من


دور از نگاه گرم تو خاموش میشود


پنداشتی که یاد تو این یاد دلنواز


درتنگنای سینه


فراموش می شود


تو رفته ای که


بی من تنها سفر کنی


من مانده ام که بی تو شب ها سحر کنم


تو رفته ای که عشق من از سر بدر کنی


من مانده ام که عشق ترا تا ج سر کنم


روزی که پیک مرگ مرا می برد به گور


من شبچراغ عشق تو را نیز می برم
 

عشق تو نور عشق تو عشق بزرگ تست


خورشیذ جاودانی دنیای دیگرم
 


" فریدون مشیری "

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۳ ، ۱۵:۳۹
آرامش یک رویا