هرشبی میشنوم یک نفر از دور مرا
به خودش خوانده و من دیر به آنجا برسم
بنظر ثانیه ها تاخت به هم میتازند
که مبادا سحری زود به فردا برسد
گر قرار است که تنها بروم تا دم مرگ
چه سبب بود چنین محضر تن ها برسم
****
با تشکر از دوست عزیز:
هرشبی میشنوم یک نفر از دور مرا
به خودش خوانده و من دیر به آنجا برسم
بنظر ثانیه ها تاخت به هم میتازند
که مبادا سحری زود به فردا برسد
گر قرار است که تنها بروم تا دم مرگ
چه سبب بود چنین محضر تن ها برسم
****
با تشکر از دوست عزیز:
زندگی یک چمدان است که می آوریش
بار و بندیل سبک می کنی و می بریش
خودکشی،مرگ قشنگی که به آن دل بستم
دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم
گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم
به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم
گاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که منم
قرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم
چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است
قبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش
هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکش
قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم
طوری از ریشه بکش ارّه که کوتاه شوم
مثل سیگار،خطرناک ترین دودم باش
شعله آغوش کنم حضرت نمرودم باش
مثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن
هر چه با من همه کردند از آن بدتر کن
مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز
مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز