گیسو بتِکان دختر زیبای غزلها
آب از سر من رفته و دیگر چه حجابی؟
دیشب زدم از خواجه پی هر دوی مان فال
می گفت:«حلال است به ایام شبابی»
زندان اگر آغوش تو، سلول تو بازوست
به به... که چه بندی، چه قرنطینه ی نابی
شاعر: حمید چشمآور
****
با تشکر از دوست عزیز:
گیسو بتِکان دختر زیبای غزلها
آب از سر من رفته و دیگر چه حجابی؟
دیشب زدم از خواجه پی هر دوی مان فال
می گفت:«حلال است به ایام شبابی»
زندان اگر آغوش تو، سلول تو بازوست
به به... که چه بندی، چه قرنطینه ی نابی
شاعر: حمید چشمآور
****
با تشکر از دوست عزیز:
روزها با فکر او دیوانهام، شب بیشتر
هر دو دلتنگ همیم، اما من اغلب بیشتر
باد میگوید که او آشفته گیسو دیدنیست
شانه میگوید که با موی مرتب بیشتر
تا مرا بوسید گفتم: آه ترکم کن، برو
عمق هذیان میشود با سوزش تب بیشتر
حرفهایش از نوازشهای او شیرینتر است
از هر انگشتش هنر میریزد از لب، بیشتر
یک اتاق و لقمهای نان و کمی آغوش او
من چه میخواهم مگر از این مکعب بیشتر؟
شاعر: سید سعید صاحب علم
****
با تشکر از دوست عزیز:
من گرفتار ِ شبم
در پی ماه آمده ام
سیب را دست تو دیدم ,
به گناه آمده ام
شب و گیسوی تو
تا باز به هم پیوستند
من به شبگردی این شهر ِ سیاه آمده ام
شاعر: فریدون مشیری
****
با تشکر از دوست عزیز: