شب های بعد از او عذابی بی سحر بود
یک لشکر اما وقت رفتن یک نفر بود
رنج از میان دست هایش چکه می کرد
دست پدر هفتاد پشتش کارگر بود
کی پیر شد، کی کوچ کرد از خستگی ها
کاش عمر او از رنج هایش بیشتر بود
بی او من انگار آخرین فرد جهانم
هرگز چنین تنها نمی ماندم اگر بود
با سیلی ایام صورت سرخ می کرد
غمگین ترین شعر جهان بی شک پدر بود
شاعر : علی صفری
****
چهل روزه که رفتی.. چهل روزه همه جا سیاهه..
چهل غروب غم انگیز و تلخ.. رفتی و بهارِ تولدت تو راهه..
«برای پدر که پیر نشد ولی رفت..»
آریانا.م - ۳/۱۲/۲۳