دیگر بهار هم سرحالم نمی کند ..
پنجشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۵۹ ب.ظ
دیگــر بهار هم ســر حالم نمی کند
چیزی شبـیــه گریه زلالــم نمی کند
پاییز زرد هم که خجــالت نمیکشد
رحمی به باغ رو به زوالــم نمی کند
آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چه کار؟!
وقتی که سنگ،رحم به بالم نمی کند
مبهوت مانده ام که چرا چشمهای شب
دیگر اسـیر خواب و خیالـــم نمـی کند...
این اولین شب است که بوی خیال تو
درگــــیر ِ فکـرهای ِ محـالم نمی کند .
حالا کـه روزگار قشنــــگ و مدرنتـان
جز انفـعـال شـامل حالــم نمی کند،
باید به دستـهای مسلّح نشان دهم
حتـــی سکـوت آیـنـه لالـم نمی کند
شاعر: فرهاد صفریان
****
با تشکر از دوست عزیز:
۰۰/۰۲/۳۰
در دلِ مردم بجز آشوب نیست
حال این مردم خدایا خوب نیست!
مُرده در دلها امیدِ زندگی
حال و روزِ عاشقان مطلوب نیست
ای که برمردم گرفتی کار، سخت
صبرِ مردم بیشتر زایّوب نیست
تا که گلهای بهاری تشنه اند
پاسخِ آنان چماق و چوب نیست
آن که خون می ریزد از دستانِ او
در میان عاشقان محبوب نیست
ای وطن! اندوهِ تو بس جانگزاست.
نیست چشمی کز غمت مرطوب نیست
با که باید گفت ای آزادگان ؟
حالِ این مردم، خدارا ! خوب نیست…
#شهاب_گودرزی
پاسخ