دنـــیـــای شـــاعـــران

شعرهایی از شاعران محبوب و دوست داشتنی

دنـــیـــای شـــاعـــران

شعرهایی از شاعران محبوب و دوست داشتنی

دنـــیـــای شـــاعـــران

زندگی... جیره مختصری است،

مثل یک فنجان چای،

وکنارش عشق است،

مثل یک حبۂ قند،

زندگی راباعشق،

نوش جان بایدکرد.‎

"سهراب سپهری "


سهراب سپهری :

زندگی رسم خویشاوندی است

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ

پرسشی دارد اندازه ی عشق

زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد

زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد

زندگی مجذور آیینه است

زندگی گل به توان ابدیت

زندگی ضرب زمین در ضربان دل ماست

زندگی هندسه ی ساده و یکسان نفسهاست

____________________________________________

_دوستان ممنون که به وبلاگم سرزدید
_لطفا نظر فراموش نشه...
اومدید یه نشون بزارید متوجه بشیم یکی اومده!:)

==> نظر یا پیشنهادی هم بود خوش حال میشم به اشتراک بزارید..

نکته: دوستان از اونجایی که من همیشه نیستم و گاهی دیر به دیر میتونم سر بزنم اگر نظر یا درخواستی دادید و برای جواب طول کشید خواستم اطلاع بدم وقتی ببینم قطعا جواب خواهم داد‌‌‌ .. سپاس ازحضور و نگاهتون..🌷

^_^
تشکر
آریانا (آرامش یک رویا)

با تشکر ویژه از دوست عزیز(^_^):
мдjiD ××آریایــــــــیها××

سیاه چاله زمان
نویسندگان

۳۹۱ مطلب توسط «آرامش یک رویا» ثبت شده است


ای شب از رویای تو رنگین شده

سینه از عطر توام سنگین شده


ای به روی چشم من گسترده خویش

شادیم بخشیده از اندوه بیش


همچو بارانی که شوید جسم خاک

هستیم زآلودگی ها کرده پاک


ای تپش های تن سوزان من

آتشی در سایهء مژگان من


ای ز گندمزارها سرشارتر

ای ز زرین شاخه ها پر بارتر


ای در بگشوده بر خورشیدها

در هجوم ظلمت تردیدها


با توام دیگر ز دردی بیم نیست

هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست 


ای دل تنگ من و این بار نور؟

های هوی زندگی در قعر گور؟


ای دو چشمانت چمنزاران من

داغ چشمت خورده بر چشمان من


پیش از اینت گر که در خود داشتم

هرکسی را تو نمی انگاشتم


درد تاریکیست درد خواستن

رفتن و بیهوده خود را کاستن


سر نهادن بر سیه دل سینه ها

سینه آلودن به چرک کینه ها


در نوازش، نیش ماران یافتن

زهر در لبخند یاران یافتن

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۵۰
آرامش یک رویا


⁣از غم خبری نبود اگر عشق نبود

دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود


بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود

این دایره کبود اگر عشق نبود


از آینه ها غبار خاموشی را

عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود


در سینه ی هر سنگ، دلی در تپش است

از این همه دل چه سود اگر عشق نبود


بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟

دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود


از دست تو در این همه سرگردانی

تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود


شاعر: 

قیصر امین‌پور


***

آرامش یک رویا..

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۳۵
آرامش یک رویا


 من مست و تو دیوانه ما را کی برد خانه

صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه


در شهر یکی کس را هشیار نمی‌بینم

هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه


جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی

جان را چه خوشی باشد بی‌صحبت جانانه


هر گوشه یکی مستی دستی ز بر دستی

و آن ساقی هر هستی با ساغر شاهانه


تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می

زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه


ای لولی بربط زن تو مستتری یا من

ای پیش چو تو مستی افسون من افسانه


از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد

در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه


چون کشتی بی‌لنگر کژ می‌شد و مژ می‌شد

وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه


گفتم ز کجایی تو تسخر زد و گفت ای جان

نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه


نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل

نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه


گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشت

گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه


من بی‌دل و دستارم در خانه خمارم

یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه


در حلقه لنگانی می‌باید لنگیدن

این پند ننوشیدی از خواجه علیانه


سرمست چنان خوبی کی کم بود از چوبی

برخاست فغان آخر از استن حنانه


شمس الحق تبریزی از خلق چه پرهیزی

اکنون که درافکندی صد فتنه فتانه


شاعر: مولانا

****

با تشکر از دوست عزیز: 

мдjiD ××آریایــــــــیها××

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۳۰
آرامش یک رویا


هر رهگذری محرم اسرار نگردد

صحرای نمکزار چمن زار نگردد


هر جا که رسیدی رفاقت مکن ای دوست

هر بی سر و پا یار وفادار نگردد...


شاعر: صائب تبریزی

****

با تشکر از دوست عزیز: 

мдjiD ××آریایــــــــیها××

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۰۰
آرامش یک رویا


 پشت پرچینت اگر بزم، اگر مهمانی ست

پشت پرچین من این سو همه اش ویرانی ست


انفرادی شده سلول به سلول تنم

خود من در خود من در خود من زندانی ست


دست های تو کجایند که آزاد شوم؟

هیچ جایی به جز آغوش تو دیگر جا نیست


ابرها طرحی از اندام تو را می سازند

که چنین آب و هوای غزلم بارانی ست


شعر آنی ست که دور لب تو می گردد

شاعری لذت خوبی ست که در لب خوانی ست


دوستت دارم اگر عشق به آن سختی هاست

دوستم داشته باش عشق به این آسانی ست !


شاعر: حسین جنّت مکان 


****

با تشکر از دوست عزیز: 

мдjiD ××آریایــــــــیها××


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۰۳
آرامش یک رویا

"السلام علیک یا اباعبدالله"

..:..:..:..:.

خواب بودم، خواب دیدم مرده ام

بی نهایت خسته و افسرده ام


تا میان گور رفتم دل گرفت

قبر کن سنگ لحد را گل گرفت


روی من خروارها از خاک بود

وای، قبر من چه وحشتناک بود!


بالش زیر سرم از سنگ بود

غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود


هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت

سوره ی حمدی برایم خواند و رفت


خسته بودم هیچ کس یارم نشد

زان میان یک تن خریدارم نشد


نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی

ترس بود و وحشت و دلواپسی


ناله می کردم ولیکن بی جواب

تشنه بودم، در پی یک جرعه آب


آمدند از راه نزدم دو ملک

تیره شد در پیش چشمانم فلک


یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟

دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟


گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود

لرزه بر اندام من افتاده بود!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۷ ، ۱۹:۳۰
آرامش یک رویا


زندگی یک چمدان است که می آوریش

بار و بندیل سبک می کنی و می بریش


خودکشی،مرگ قشنگی که به آن دل بستم

دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم


گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم

به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم


گاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که منم

قرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم


چمدان دست تو و ترس به چشمان من است

این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است


قبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش

هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکش


قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم

طوری از ریشه بکش ارّه که کوتاه شوم


مثل سیگار،خطرناک ترین دودم باش

شعله آغوش کنم حضرت نمرودم باش


مثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن

هر چه با من همه کردند از آن بدتر کن


مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز

مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۲۰
آرامش یک رویا

 

افتاده‌ام در ابتدای کوچه‌ای بن بست
از دست دارم می‌روم، اصلا حواست هست!؟

بیرون زدم از خاطراتت برف می‌آمد
من گریه کردم آخر این قصه را باید

بعد از تو فکر روزهای آخرم باشم
بعد از تو فکر ضجه‌های دفترم باشم

بعد از تو چشمم دفترم را آبیاری کرد
بعد از تو تهران پابه‌پایم بی قراری کرد 
بعد از تو راهی از جهنم رو به من وا شد
بعد از تو بهمن بدترین میدان دنیا شد

بعد از تو دیگر آرزوهایم زمین خوردند
بعد از تو با پای خودم نعش مرا بردند

بعد از تو من زانو زدم، آینده را کشتم
دیوار می‌زد هی خودش را بر سر و مشتم 

بعد از تو در من اشتیاق زنده ماندن مُرد
کابوس تنهاتر شدن آینده‌ام را خورد

حس می‌کنم بعد از تو تاریخم دو قسمت شد
می‌خواستم باور کنی در من قیامت شد

از حسرت بازی دستت لای موهایم
از گریه هایم لابه لای آرزوهایم

از بوسه‌های آخرت، از دستِ بر دوشم
از لذت یک دوستت دارم در آغوشم

از من سکوت، از تو سکوت، از عشق پنهانی
لبخندهای زورکی در اوج ویرانی

انگار بغضی در گلویم گم شده باشد
انگار قلبم قسمت مردم شده باشد

انگار خواهم مرد از این کابوس وا مانده
انگار نیمی از وجودم در تو جا ماند

انگار که بازنده‌ام در اوج رویایت
پای پیاده می‌روم از آرزوهایت

از دورتر می‌بینمت این آخرین بار است
دنیا به ما یک زندگی کردن بدهکار است

غمگینم از آینده از تقدیر، غمگینم
دارم تو را در خاطراتم خواب می‌بینم

می‌فهمم این رفتن برایت آخرین راه است
دیوار من از زندگی یک عمر کوتاه است

من رفتنت را با دو چشم بسته‌ام دیدم
از بوسه‌هایت لابه‌لای گریه فهمیدم

قدِّ زمستانی‌ترین روز خدا سردی
تا گریه کردم، گریه کردی.. برنمی‌گردی؟

اسم تو را در شعرهایم خط خطی کردم
وقتی نباشی من به دنیا برنمی‌گردم

باران ببارد آسمان عطر تو را دارد
بغضت گریبان می‌درد تا صبح می‌بارد

لبخند دارم می‌زنم با اینکه دلتنگم
دارم برای زندگی با مرگ می‌جنگم

می‌بوسمت از دورتر این رشته محکم نیست
می‌بوسمت با اینکه لب‌های تو سهمم نیست

می‌بوسمت، می‌بوسمت، تا درد پابرجاست
دلواپسم، دلواپسی از خنده‌ام پیداست

بعد از تو حتی رد شدن از کوچه آسان نیست
حتی برای گریه کردن یک خیابان نیست

این خاطرات لعنتی بعد از تو بی‌رحمند
زانو زدن کنج خیابان را نمی‌فهمند

دارم تو را حس می‌کنم با دستِ در دستم
با هرکه باشی باز هم دلواپست هستم

ای کاش من تنها دلیل بودنت بودم
از سایه‌ات نزدیکتر پیراهنت بودم

حالا من و ، تنها من و تنها دو چشم‌تر
از بی‌قراری‌های عصر جمعه تنها‌تر

لعنت به پایانی‌ترین ساعاتِ هر هفته 
لعنت به رویایی که دیگر یادمان رفته

لعنت به آغوشت، به آغوشش، به تنهایی
لعنت به من وقتی که با هر بغض می‌آیی

لعنت به من وقتی هنوز از عطر تو مستم
لعنت اگر در انتظار دیدنت هستم

اصلا مگر راهی برای دیدنت هم هست؟
اصلا مگر حرفی به جز بوسیدنت هم هست؟

اصلا همین حال و همین روز و همین ساعت
اصلا به شبهای بدون بودنت لعنت

باید تو را از راه‌های رفته برگردم
باید نفهمی قاب عکست را بغل کردم

باید تو را از هرچه بود و هست بردارم
باید نفهمی بعد از این هم دوستت دارم

باید نفهمم خنده‌ات بی‌من برای کیست
از دست دارم می‌روم، اصلا حواست نیست!

 

شاعر: پویا جمشیدی

 

****

ویرایش شده در ۲۵ بهمن ۹۹

 
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۴۹
آرامش یک رویا


 یخ کرده ام! اما نه از سوز زمستان!

اما نه از شب پرسه های زیر باران


یخ کرده ام یخ کردنی در تب، تبی که

جسمم نه! دارد باورم، می سوزد از آن


یخ کرده ام اما تو ای دست نوازش

روح یخی را با چنین شولا مپوشان


گرمم نخواهی کرد و فرقی هم ندارد

یخ بسته ای پوشیده باشد یا که عریان


یخ کرده ام چون قطب، آری این چنین است

وقتی نمی تابی تو ای خورشید پنهان


یخ کرده ام! یخ کرده ام! ها … جان پناهم!

مگذار فریادت کنم در کوهساران



شاعر: محمدﻋﻠﯽ ﺑﻬﻤﻨﯽ


****

دل هاتون گرم🌹


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۰۰
آرامش یک رویا


 من گرفتار ِ شبم 

در پی ماه آمده ام 

سیب را دست تو دیدم ,

به گناه آمده ام 


شب و گیسوی تو 

تا باز به هم پیوستند 

من به شبگردی این شهر ِ سیاه آمده ام 


شاعر: فریدون مشیری


****

با تشکر از دوست عزیز: 

мдjiD ××آریایــــــــیها××


۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۲۴
آرامش یک رویا