دنـــیـــای شـــاعـــران

شعرهایی از شاعران محبوب و دوست داشتنی

دنـــیـــای شـــاعـــران

شعرهایی از شاعران محبوب و دوست داشتنی

دنـــیـــای شـــاعـــران

زندگی... جیره مختصری است،

مثل یک فنجان چای،

وکنارش عشق است،

مثل یک حبۂ قند،

زندگی راباعشق،

نوش جان بایدکرد.‎

"سهراب سپهری "


سهراب سپهری :

زندگی رسم خویشاوندی است

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ

پرسشی دارد اندازه ی عشق

زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد

زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد

زندگی مجذور آیینه است

زندگی گل به توان ابدیت

زندگی ضرب زمین در ضربان دل ماست

زندگی هندسه ی ساده و یکسان نفسهاست

____________________________________________

_دوستان ممنون که به وبلاگم سرزدید
_لطفا نظر فراموش نشه...
اومدید یه نشون بزارید متوجه بشیم یکی اومده!:)

==> نظر یا پیشنهادی هم بود خوش حال میشم به اشتراک بزارید..

نکته: دوستان از اونجایی که من همیشه نیستم و گاهی دیر به دیر میتونم سر بزنم اگر نظر یا درخواستی دادید و برای جواب طول کشید خواستم اطلاع بدم وقتی ببینم قطعا جواب خواهم داد‌‌‌ .. سپاس ازحضور و نگاهتون..🌷

^_^
تشکر
آریانا (آرامش یک رویا)

با تشکر ویژه از دوست عزیز(^_^):
мдjiD ××آریایــــــــیها××

سیاه چاله زمان
نویسندگان

۳۹۰ مطلب توسط «آرامش یک رویا» ثبت شده است


" شعر میهن "


دراین خاک زرخیز ایران زمین

نبودند جز مردمی پاک دین


همه دینشان مردی و داد بود

وز آن کشور آزاد و آباد بود


چو مهر و وفا بود خود کیششان

گنه بود آزار کس پیششان


همه بنده ناب یزدان پاک

همه دل پر از مهر این آب و خاک


پدر در پدر آریایی نژاد

ز پشت فریدون نیکو نهاد


بزرگی به مردی و فرهنگ بود

گدایی در این بوم و بر ننگ بود


کجا رفت آن دانش و هوش ما

که شد مهر میهن فراموش ما


که انداخت آتش در این بوستان

کز آن سوخت جان و دل دوستان

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۸ ، ۲۳:۴۰
آرامش یک رویا

🌹🌹

زمان رفت و زان آدم از چند رنگ

به هر جای گردون نهادند چنگ

 

خرد خفتگان ره به صحرا زدند

به خاک بیابان شناور شدند

 

چو با سوسمارو ملخ زد نشان 

چنین قوم نامیده شد تازیان

 

و زان سوی قومی دگر بی نظیر

 عزیزو شریفو نجیبو دلیر

 

به گلخانه ی این فلک پا گشود

 حقوق بشر را به دنیا سرود

 

ز پندارو کردارو گفتار نیک

 زبان زد به نیکی شد از کار نیک

 

نشستند درون بهشتی برین 

که نامیده شد مرز ایران زمین

 

زمان از پس روزگاران گذشت 

دل تازی از ما پر از کینه گشت

 

به ناشکری از هدییه کردگار

 زد اخر گلوی خرد را به دار

 

۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۸ ، ۲۳:۱۷
آرامش یک رویا


کودکی هایم اتاقی ساده بود

قصه ای، دورِ اجاقی ساده بود


شب که می شد نقش ها جان می گرفت

روی سقف ما که طاقی ساده بود


می شدم پروانه، خوابم می پرید

خواب هایم اتفاقی ساده بود


زندگی دستی پر از پوچی نبود

بازی ما جفت و طاقی ساده بود


قهر می کردم به شوق آشتی

عشق هایم اشتیاقی ساده بود


ساده بودن عادتی مشکل نبود

سختی نان بود و باقی ساده بود  


شاعر: قیصر امین پور


****

با تشکر از دوست عزیز: 

мдjiD ××آریایــــــــیها××

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۳۶
آرامش یک رویا


 گفتی : غزل بگو ! چه بگویم ؟ مجال کو ؟

شیرین من ، براز غزل شور و حال کو ؟


پر می زند دلم به هوای غزل ، ولی 

گیرم هوای پر زدنم هست ، بال کو ؟


گیرم به فال نیک بگیرم بهار را 

چشم و دلی برای تماشا و فال کو ؟


تقویم چارفصل دلم را ورق زدن 

آن بگهای سبز ِ سرآغاز سال کو ؟


رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند 

حال سوال و حوصله ی قیل و قال کو ؟


شاعر: قیصر امین پور


****

با تشکر از دوست عزیز: 

мдjiD ××آریایــــــــیها××

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۸ ، ۲۲:۲۳
آرامش یک رویا


 خسته ام از آرزوها، آرزوهای شعاری

شوق پرواز مجازی بالهای استعاری


لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن

خاطرات بایگانی، زندگی های اداری


آفتاب زرد و غمگین، پله های رو به پایین

سقف های سرد و سنگین، آسمان های اجاری


با نگاهی سرشکسته، چشم هایی پینه بسته

خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری


صندلی های خمیده، میزهای صف کشیده

خنده های لب پریده، گریه های اختیاری


عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی

پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری


رونوشت روزها را، روی هم سنجاق کردم:

شنبه های بی پناهی، جمعه های بی قراری


عاقبت پرونده ام را، با غبار آرزوها

خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری


روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث

در ستون تسلیت ها، نامی از ما یادگاری


شاعر: قیصر امین پور


****

با تشکر از دوست عزیز: 

мдjiD ××آریایــــــــیها××

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۸ ، ۰۱:۱۴
آرامش یک رویا


 هرشبی میشنوم یک نفر از دور مرا

به خودش خوانده و من دیر به آنجا برسم

‌‌

‌‌

بنظر ثانیه ها تاخت به هم میتازند

که مبادا سحری زود به فردا برسد

گر قرار است که تنها بروم تا دم مرگ

چه سبب بود چنین محضر تن ها برسم


****

با تشکر از دوست عزیز: 

мдjiD ××آریایــــــــیها××

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۴۴
آرامش یک رویا


 پیر اگر باشم چه غم، عشقم جوان است ای پری

وین جوانی هم هنوزش عنفوان است ای پری

*

هر چه عاشق پیر تر عشقش جوانتر ای عجب

دل دهد تاوان اگر تن ناتوان است ای پری 

*

پیل مــاه و سال را پهلو نمی کردم تهی 

با غمت پهلو زدم، غم پهلوان است ای پری

*

هر کتاب تازه ای کز ناز داری خود بخوان

من حریفی کهنه ام درسم روان است ای پری 

*

یاد ایامی که دل ها بود لبریز امید

آن اوان هم عمر بود این هم اوان است ای پری 

*

روح سهراب جوان از آسمان ها هم گذشت

نوشدارویش، هنوز از پی دوان است ای پری 

*

با نواهــای جـــرس گاهی به فریادم برس

کین ز راه افــتاده هم از کاروان است ای پری

*

کام درویشان نداده خـدمت پیران چه سود

پیر را گو شهریار از شبروان است ای پری


 شاعر: شهریار

****

با تشکر از دوست عزیز: 

мдjiD ××آریایــــــــیها××

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۳:۱۰
آرامش یک رویا


پیش رویت دگران صورت بر دیوارند

نه چنین صورت و معنی که تو داری دارند


تا گل روی تو دیدم همه گل‌ها خارند

تا تو را یار گرفتم همه خلق اغیارند


آن که گویند به عمری شب قدری باشد

مگر آنست که با دوست به پایان آرند


دامن دولت جاوید و گریبان امید

حیف باشد که بگیرند و دگر بگذارند


نه من از دست نگارین تو مجروحم و بس

که به شمشیر غمت کشته چو من بسیارند


عجب از چشم تو دارم که شبانش تا روز

خواب می‌گیرد و شهری ز غمت بیدارند


بوالعجب واقعه‌ای باشد و مشکل دردی

که نه پوشیده توان داشت نه گفتن یارند


یعلم الله که خیالی ز تنم بیش نماند

بلکه آن نیز خیالیست که می‌پندارند


سعدی اندازه ندارد که چه شیرین سخنی

باغ طبعت همه مرغان شکرگفتارند


تا به بستان ضمیرت گل معنی بشکفت

بلبلان از تو فرومانده چو بوتیمارند


شاعر:

#سعدی 


****

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۳۳
آرامش یک رویا


ساده از دست ندادم دل پر مشغله را

تا تو خندیدی و مجبور شدم مساله را...!


 من "برادر" شده بودم و "برادر" باید

وقت دیدار، رعایت بکند "فاصله" را

 

دهه‌ی شصتی دیوانه‌ی یکبار عاشق

خواست تا خرج کند این کوپن باطله را


عشق! آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ

دانه انداخت و از شرم ندیدم تله را

 

و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم

با تو برگشتم و مجبور شدم قافله را...!

 

عشق گاهی سبب گم شدن خاطره‌هاست

خواستم باز کنم با تو سر این گله را

 

شاعر: 

عبدالجبارکاکایی


****

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۸ ، ۰۱:۵۴
آرامش یک رویا

 

 شنیدستم کـه شـهـبـازی کهـنسال      

 کـبـوتـربـچـه ای راکـرد دنـبـال

 

زبـیـم جـان کـبـوتـر کـرد پـرواز        

به هر سوتاخت تازان از پی اش باز

 

بـه دشت وکـوه وصـحرا بود پـرّان      

 زچـنـگ بـاز شـایـد در بـرد جــان

 

اجل را دید و شست از زندگی دست        

درختی درنـظـر بگرفت و بـنشـست

 

نشست و ســر بـه زیـر پـر فـرو بــرد      

که کی چنگال بازش می کند خرد

 

نظر کـرد آن نگون اقـبـال بـرزیـر        

کـه صیّادی کمان بـرکف به زه تیر

 

کـمـان بـرکف نموده قصد جانش        

 هـدف بـگـرفـتـه وکـرده نـشـانش

 

بـه زیــرپـای صـیّـاد و بـه سـربـاز        

 نـه بنشستن صـلاح است و نـه پرواز

 

بـه کـلّـی رشـتـه ی امّید بگسست          

درآن دم دل بـه امّـیـدخـدا بست

 

چـوامّیدش بـه حق بودآن کبوتر        

 نـجـات ازمـرگ دادش حـیّ داور

 

بـزد مـاری بـه شست پـای صـیّاد        

 قـضـا بـر بـاز خـورد آن تـیـر و افـتاد

 

بـه خـاک افتاد هــم صیّاد و هم باز      

کـبـوتـر شـاد وخـنـدان کـرد پرواز

 

شاعر:

« اصغر میرخدیوی»

از کتاب: حاضر جوابی های شیرین

****

با تشکر از دوست عزیز: 

мдjiD ××آریایــــــــیها××

۲۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۸ ، ۰۱:۴۲
آرامش یک رویا