دنـــیـــای شـــاعـــران

شعرهایی از شاعران محبوب و دوست داشتنی

دنـــیـــای شـــاعـــران

شعرهایی از شاعران محبوب و دوست داشتنی

دنـــیـــای شـــاعـــران

زندگی... جیره مختصری است،

مثل یک فنجان چای،

وکنارش عشق است،

مثل یک حبۂ قند،

زندگی راباعشق،

نوش جان بایدکرد.‎

"سهراب سپهری "


سهراب سپهری :

زندگی رسم خویشاوندی است

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ

پرسشی دارد اندازه ی عشق

زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد

زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد

زندگی مجذور آیینه است

زندگی گل به توان ابدیت

زندگی ضرب زمین در ضربان دل ماست

زندگی هندسه ی ساده و یکسان نفسهاست

____________________________________________

_دوستان ممنون که به وبلاگم سرزدید
_لطفا نظر فراموش نشه...
اومدید یه نشون بزارید متوجه بشیم یکی اومده!:)

==> نظر یا پیشنهادی هم بود خوش حال میشم به اشتراک بزارید..

نکته: دوستان از اونجایی که من همیشه نیستم و گاهی دیر به دیر میتونم سر بزنم اگر نظر یا درخواستی دادید و برای جواب طول کشید خواستم اطلاع بدم وقتی ببینم قطعا جواب خواهم داد‌‌‌ .. سپاس ازحضور و نگاهتون..🌷

^_^
تشکر
آریانا (آرامش یک رویا)

با تشکر ویژه از دوست عزیز(^_^):
мдjiD ××آریایــــــــیها××

سیاه چاله زمان
نویسندگان

۳۹۰ مطلب توسط «آرامش یک رویا» ثبت شده است

یک غزل نذر تو کردم سرِ صبح
تا که آرام شوم در برِ صبح

دوش بی روی تو دشوار گذشت
و تهی سینه ام از باورِ صبح

چشم گریان ز غم تنهایی
خیرگی کرد بسی بر درِ صبح

من خمارِ شبِ هجرانِ توام
پس شرابم بده از ساغرِ صبح

چه کنم با غم بی مهریِ شب
تا رِسَم بر درِ روشنگرِ صبح

من به لطف تو بسی محتاجم
ای که الطاف تو یاریگرِ صبح

من و شب واله ی چشمان توایم
که تویی ترجمه ی دیگرِ صبح

***

با تشکر از دوست عزیز:

мдjiD ××آریایــــــــیها××

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۵۶
آرامش یک رویا

نعشی میان قبر تـــــــــــو پیدا نمی شود

اما دلــــم ز خاطـره ات پا نمی شود

کابوس های من به تو پیوند خورده اند

تقدیر من بدون تـــــــومعنا نمی شود


لعنت به دل سپردن و دلواپست شدن

نفرین به هرچه بعد تو حاشانمی شود


گم می شوی ته همه ی خواب های من

در خواب هـــم،ضمیرِمنم،ما نمی شود


سیگارها تمام شد و کوچه ته کشید

بغض کبیســـــه ی دل من وا نمی شود


برگردوخاطرات مرا با خودت ببـــــــــر

این درد تـــوی کوله ی من جا نمی شود

شاعر: سجاد_صفری_اعظم


با تشکر از دوست عزیز:

мдjiD ××آریایــــــــیها××

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۳۳
آرامش یک رویا

در اولین قرارمان در کافه نادری
یک اتفاق تلخِ تلخِ سرد افتاد
من بودم و یک صندلیِ خالی از او
در شرق کافه مردی از سردرد افتاد

هی منتظر هی استرس هی قهوه‌ی تلخ
هی دم به دم سیگار بهمن دود می‌کرد
با اینکه می‌دانست « او » رفته‌ست اما
فرضیه‌ی « او نیست » را مردود می‌کرد

...

شاعر: مصطفی_خدایگان

با تشکر از دوست عزیز:

мдjiD ××آریایــــــــیها××


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۲۱
آرامش یک رویا
تا بیایى مى پرد عطر از گلایل، یاس هم
رنگ مى بازد انار از شرمتان، گیلاس هم

چشمهایت را خدا بسیار زیبا آفرید
هر چه دقت داشت صرفش کرد، با وسواس هم

ماه را از آسمان آورده در پیشانیت
گوشه اش خالى مزین کرده با الماس هم

کور باشم تا نبینم چشم ها دنبال توست
غیرتى هستم، حسودم، اندکى حساس هم

خواستم عکسى بگیرم با تو باشد یادگار
لنز ماتش برد و حیران شد، منم ، عکاس هم

در خیالم ناز کردم گونه ات را، خیس بود
عشق یعنى قلبها جایش عوض، احساس هم

شاعر:
ایمان_فرقانى

با تشکر از دوست عزیز:

мдjiD ××آریایــــــــیها××


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۱۵
آرامش یک رویا

آسمان آبى ام را یک نفر دزدید و رفت

هر چه عاشق تر شدم این نکته را فهمید و رفت  ...

از عبور یک نفر در کوچه ام باران گرفت

آمد و ابر نگاهش بر دلم بارید و رفت

رودى از شعر و غزل در غربتم جارى شده

لحظه اى بر آسمان شعر من تابیدو رفت

کودک دل نم نمک با بودنش پا مى گرفت

آخر از چشم سیاهش فطره اى لرزید و رفت

محو دریاى خیالش آرزو کردم بمان

آرزویم را شبى در بقچه اى پیچید و رفت


با تشکر از دوست عزیز:

мдjiD ××آریایــــــــیها××


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۰۷
آرامش یک رویا

وقتی شبیه گریه شدی آسمان شکست
پشت همیشه قرص خدا ناگهان شکست

ساعت میان عقربه هایش مردد است
صبح َست یا که عصر و َ یا شب ؟ ... زمان شکست

امشب کرج حوالی ِ میدان هفت ِ تیر
مردی میان خاطره هاش از میان شکست

" دیوانه ی محبت جانانه ام هنوز "
این را شنید وُ مَرد دلش با " بنان " شکست

حتی دعا و نذر تو را ماندنی نکرد
شوق ِ سه شنبه های شب ِ جمکران شکست

گلدسته های مسجد شهرت خمیده اند
در انحنای بغض ِ موذن اذان شکست


دستم به ارتفاع غمت کاش میرسید
در نیمه های راه ولی نردبان شکست

دارم درون شعر ِ خودم گریه می کنم
قلبم گرفت، سوخت جگر ، استخوان شکست

فردا تمام شهر مرا جار میزنند
او مرد ِ روز سخت نبود و ُ جوان شکست

شاعر: مهدی_یوسفی_نژاد


***

با تشکر از دوست عزیز:

мдjiD ××آریایــــــــیها××

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۰۱
آرامش یک رویا

ﺣﺎﻝ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺩﻭﺩ ﻭﺍﻟﮑﻞ ﺟـــــــــﺎ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ ﺭﻓﯿﻖ


ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﺎ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ ﺭﻓﯿﻖ


ﺭﻭﺣﻤﺎﻥ ﺁﺑﺴﺘﻦ ﯾﮏ ﻗﺮﻥ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺳﺖ


ﻃﻔﻞ ﺣﺴﺮﺕ ﻧﻮﺵ ﻣﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ ﺭﻓﯿﻖ


ﺩﺳﺘﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺧﻮﺩﺕ "ﻫﺎ" ﮐﻦ ﺍﮔﺮﯾﺦ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ


ﺍﺯ ﻟﺐ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﻫﺎﻣﺎﻥ "ﻫﺎ" ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ ﺭﻓﯿﻖ


ﻫﻀﻢ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻮﺝ ﺁﺳﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ،ﺁﻩ


ﺁﺏ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﯽ ﺳﺒﺐ ﺑﺎﻻ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ ﺭﻓﯿﻖ


ﯾﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺑﺎﺵ ﯾﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻤﺎﻥ


ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺳﻤﺖ ﺩﻝ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ ﺭﻓﯿﻖ


ﺍﻟﺘﯿﺎﻡ ﺩﺭﺩﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ ﻭﺑﺲ


ﺣﺎﻝ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺩﻭﺩ ﻭ ﺍﻟﮑﻞ ﺟﺎ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ ﺭﻓﯿﻖ


شاعر: سجاد_صفری_اعظم

با تشکر از دوست عزیز:

мдjiD ××آریایــــــــیها××

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۵۳
آرامش یک رویا

پلک بر هم بزن این چشم اذان پخش کند
اشهَدُ انّ ” تو” در کل جهان پخش کند

خنده بر لب بنشان حالت لبخند تو را
بدهم “حاج حسین و پسران” پخش کند

بغلم کن همه جا ! شهر حسودی بکند
چشم تو بین زنان تیر و کمان پخش کند

باد با موی تو هر لحظه تبانی کرده
راز دیوانگی ام را به جهان پخش کند

بشود فاشِ همه راز اشارات نظر!
قصه عشق مرا نامه رسان پخش کند

شعر من خوبترین شعر جهان است اگر
آنچه از روی تو دیده ست زبان پخش کند

وصف زیبایی تو در همه ی ابیاتم
آبِ دریاشده تا قطره چکان پخش کند

درد یعنی تو نباشی بغلم ناز کنی
رادیو لحظه ای آواز بنان پخش کند


شاعر: علی صفری

با تشکر از دوست عزیز:

мдjiD ××آریایــــــــیها××

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۴۷
آرامش یک رویا

نیستی! آغوش من احساس سرما می کند
پنجره سگ لرزه هایم را تماشا می کند

صبح تا شب در اتاق کوچکی زندانی ام
مادرم با من سر این عشق دعوا می کند

زخم بر خود می زنم ، تا درد از حد بگذرد
بعد تو تنها مرا اندوه ارضا می کند

می گذارم سر به روی شانه ی تنهایی ام
غم بساط اشک هایم را مهیّا می کند

بالشی که شاهد هق هق زدن های من است
توی گوشم با همان لحن تو نجوا می کند

حال دنیایم وخیم ست و نگاهم عشق را
از سکوت کهنه ی عکست تمنا می کند

بی تو بر تصویر تلخ زندگی زل می زنم
مرده ای در آینه گاهی تقلا می کند ...


شاعر: صنم نافع

با تشکر از دوست عزیز:

мдjiD ××آریایــــــــیها××


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۳۵
آرامش یک رویا

من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام
سیب را دست تو دیدم به گناه آمده ام?

سیب دندان زده از دست تو افتاد زمین
باغبانم که فقط محض نگاه آمده ام

چال اگر در دل آن صورت کنعانی هست
بی برادر همه شب در پی چاه آمده ام?

شب و گیسوی تو تا باز به هم پیوستند
من به شبگردی این شهر سیاه آمده ام?

این همه تند مرو شعر مرا خسته مکن
من که در هر غزلم سوی تو راه آمدهام
 

با تشکر از دوست عزیز:

мдjiD ××آریایــــــــیها××

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۳۲
آرامش یک رویا