وقتی تو رفتی چیزهایی جا به جا شد
آهنگ های شاد را غمگین شنیدم
بعد از تو چون بازیگری با نقش منفی
از هر طرفداری فقط نفرین شنیدم
شاعر: سعید صاحب علم
****
آرامش یک رویا:)
وقتی تو رفتی چیزهایی جا به جا شد
آهنگ های شاد را غمگین شنیدم
بعد از تو چون بازیگری با نقش منفی
از هر طرفداری فقط نفرین شنیدم
شاعر: سعید صاحب علم
****
آرامش یک رویا:)
میگفت که سرد است اجاقم
دلمان سوخت !
گفتیم بیا شاخه ز ما و
تبر از تو..
👤شاعر: مهدی شهابی
****
با تشکر از دوست عزیز:
تو چشمای پر از دردم ، بدنبال چه میگردی
اسیر این تب و دردم ، تو دنبال چه میگردی ؟
من آن تنهای شبگردم ،که دنبال تو میگردم
پر از رنج و پر از دردم ،تو دنبال چه میگردی ؟
میون کوچه های شهر ، بدنبال تو میگردم
تو در این باغ رویاها ، بدنبال چه میگردی ؟
به چشمانم نگاهی کن ، ببین حال پریشانم
من و تو هر دو در رنجیم ،بدنبال چه میگردی ؟
👤شاعر: ؟؟
****
با تشکر از دوست عزیز:
دیشب شب رؤیای تو بود و تو نبودی
با من یله یلدای تو بود و تو نبودی
دل زیر لب آهسته تمنای تو میکرد
بر لب همه نجوای تو بود و تو نبودی
دیشب که شب از آیینهی ماه گل انداخت
گل سایهی سیمای تو بود و تو نبودی
در باغ نظر مردم بینایی چشمم
مشتاق تماشای تو بود و تو نبودی
دیشب نفس باغچه در سایهی مهتاب
خوش بو ز غزلهای تو بود و تو نبودی
بالندهتر از بال بلندای خیالم
کوتاهی بالای تو بود و تو نبودی
دیشب چمن خواب من از بوی تو آشفت
خرم گل من جای تو بود و تو نبودی
با من همه جا همسفر و همسر و همسیر
اندیشهی پویای تو بود و تو نبودی
دیشب ز لب چشمه صدای تو شنیدم
در گوش من آوای تو بود و تو نبودی
گفتی که غزال غزل زخمی عشقم
دل وسعت صحرای تو بود و تو نبودی
دیشب من و یاد تو غریبانه نخفتیم
در سر همه سودای تو بود و تو نبودی
بر موج جنون کشتی سرگشتهی جانم
طوفانی دریای تو بود و تو نبودی
دیشب لبم از سوز سخنهای تو میسوخت
در من همه غوغای تو بود و تو نبودی
دل آتش نی از سفر سوختن آورد
آتش همه از نای تو بود و تو نبودی . . .
< شاعر: ناصر مردانی >
****
با تشکر از دوست عزیز:
تا ظهورت چقدَر فاصله داریم آقا
آه از جمعه ی بی تو گله داریم آقا
رفته بودی که بیایی چقدَر طول کشید
عرض کردیم نبودی و سحر طول کشید
ما برای خودمان این همه گفتیم بیا
نذر کردیم به پای تو بیفتیم بیا
تو طبیب دل غم دیده ی مایی آقا
ما که مردیم بیا پس تو کجایی آقا؟
مگر اینکه تو بیایی و حیاتم بدهی
مگر اینکه تو از این وضع نجاتم بدهی
از به خود آمدن این قافله را گم کردیم
وای بر ما پسر فاطمه را گم کردیم
دست برداری از این غیبت طولانی اگر
من به پای تو بریزم طلبی جانی اگر
شاعر: صابر خراسانی
****
با تشکر از دوست عزیز:
بانوی من ای شعر ناب من
ای سوز دل از تو جواب من
می گویمت این شعر را اما
تو میکِشی هردم حساب من
برگرد و قلبم را دگرگون کن
با شعر بنشین ، باده گلگون کن
هر بیت را رونقی ده تو به این ساغر
برخیز و قلب شعر را خون کن
با نگاه بینظیر خود
نقشی زنی تو در دل ساغر
این هیاهو را تو پایان ده
با نگاهت میبُری بند دلم آخر
چرخی بزن در روبروی من
پر کن ز عشقت تو سبوی من
تو پیک چشمانت عجب گیراست
با جرعه ای پر کن گلوی من
قصری شو ای بانوی شب خفته
فصلی شو در این شعر ناگفته
فصلی که از تو سبز می روید
در جای جایِ عمر آشفته
ثنا و حمد بیپایان ، خدا را
که صُنعش ، در وجود آورد ما را
اِلها ، قادرا ، پروردگارا
کریما ، مُنعِما ، آمُرزگارا
چه باشد پادشاه پادشاهان
اگر رحمت کنی مشتی گدا را
وز انعامت ، همیدون چشم داریم
که دیگر باز نستانی عطا را
از احسان خداوندی، عجب نیست
اگر خط درکشی جرم و خطا را
خداوندا بدان تشریفِ عزت
که دادی انبیا و اولیا را
به حق پارسایان کز درِ خویش
نیندازی منِ ناپارسا را
مسلمانان ز صدق آمین بگویید
که آمین تقویت باشد دعا را
خدایا هیچ درمانی و دفعی
ندانستیم شیطان و قضا را
چو از بی دولتی دور اوفتادیم
به نزدیکان حضرت ، بخش ما را
خدایا گر تو سعدی را برانی
شفیع آرد روان مصطفی را
محمد سیدِ ساداتِ عالَم
چراغ و چشم ؛ جمله انبیا را...
💞 شاعر: #سعدی 💞
****
با تشکر از دوست عزیز:
بیحرمتی به ساحت خوبان ،قشنگ نیست
باور کنید پاسخ آیینه، سنگ نیست
سوگند میخورم به مَرام پرندگان
در عُرف ما ، سزای پریدن، تفنگ نیست
با برگِ گل، نوشته به دیوار باغ ما
وقتی بیا، که حوصله ی غنچه ، تنگ نیست
در کارگاه رنگرزانِ دیار ما
رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست
از بردگی ، مقامِ بلالی گرفتهاند
در مکتبی ، که عزّت انسان به رنگ نیست
دارد بهار میگذرد، با شتاب عمر
فکری کنید ، فرصت پِلکی درنگ نیست
وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را
فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست
تنها یکی به قلّه ی تاریخ میرسد
هر مردِ پا شکسته ، که تیمورِ لنگ نیست
شاعر: #سلمان_هراتی
****
با تشکر از دوست عزیز:
هرچه گشتیم نشد یافت کنیم انسان را
شرف و پاکی و پایندگی و پیمان را
آدمی یافت نشد در عوضش گم کردیم
همت و غیرت ومردانگی و وجدان را
خر همان است که بوده است چه فرقی دارد
مدتی هست عوض کرده فقط پالان را
بره ای کم شد و گفتند که گرگ آمده است
گله خورده است فریب سخن چوپان را
هر چه درباره ی دین آیه دلیل آوردند
شکم خالی ما هضم نکرد ایمان را
تن به هر کار که گفتند نباید بدهی
تا به هر قیمتی از کار در آری نان را
دست بردار از اینگونه غزل ها شاعر
«عاقل آن است که اندیشه کند» زندان را
شاعر: ؟؟؟
****
با تشکر از دوست عزیز:
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی
لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی
تا پیش تو آورد مرا بعد تو را برد
قلبم شده بازیچه ی دنیای روانی
باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری
وقتی همه دادند به هم دست تبانی
در چشم همه روی لبم خنده نشاندم
در حال فرو خوردن بغضی سرطانی
آیا شده از شدت دلتنگی و غصه
هی بغض کنی ،گریه کنی ، شعر بخوانی ؟
دلتنگ تو ام ای که به وصلت نرسیدم
ای کاش خودت را سر قبرم برسانی
شاعر: سید_تقی_سیدی
****
با تشکر از دوست عزیز: