دنـــیـــای شـــاعـــران

شعرهایی از شاعران محبوب و دوست داشتنی

دنـــیـــای شـــاعـــران

شعرهایی از شاعران محبوب و دوست داشتنی

دنـــیـــای شـــاعـــران

زندگی... جیره مختصری است،

مثل یک فنجان چای،

وکنارش عشق است،

مثل یک حبۂ قند،

زندگی راباعشق،

نوش جان بایدکرد.‎

"سهراب سپهری "


سهراب سپهری :

زندگی رسم خویشاوندی است

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ

پرسشی دارد اندازه ی عشق

زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد

زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد

زندگی مجذور آیینه است

زندگی گل به توان ابدیت

زندگی ضرب زمین در ضربان دل ماست

زندگی هندسه ی ساده و یکسان نفسهاست

____________________________________________

_دوستان ممنون که به وبلاگم سرزدید
_لطفا نظر فراموش نشه...
اومدید یه نشون بزارید متوجه بشیم یکی اومده!:)

==> نظر یا پیشنهادی هم بود خوش حال میشم به اشتراک بزارید..

نکته: دوستان از اونجایی که من همیشه نیستم و گاهی دیر به دیر میتونم سر بزنم اگر نظر یا درخواستی دادید و برای جواب طول کشید خواستم اطلاع بدم وقتی ببینم قطعا جواب خواهم داد‌‌‌ .. سپاس ازحضور و نگاهتون..🌷

^_^
تشکر
آریانا (آرامش یک رویا)

با تشکر ویژه از دوست عزیز(^_^):
мдjiD ××آریایــــــــیها××

سیاه چاله زمان
نویسندگان

۲۲۲ مطلب با موضوع «اشعار متفرقه» ثبت شده است


 ترسم این است نیایی نفسم تنگ شود

 نقش رویایی تو هی کم و کم رنگ شود

 ثانیه گُم بشود عقربه ها گیج شود

 دل خوش باورم آواره و دلتنگ شود


 ترسم این است از این خانه دلت قهر کند

 قصّه ها کَم بشود فاصله فرسنگ شود

 نکند بوسه بمیرد خبرش گم بشود

 دل شکستن نکند مایه ی فرهنگ شود


 نکند فاحشه گی معنی لبخند دهد

 بوسه ای گُل بدهد ترجمه اش ننگ شود

 نکند شاخه ی لرزان بشود شانه ی من

 هق هق گریه ی بندآمده آهنگ شود


 تلخی قهوه ی لب های تو زجرم بدهد

 لب بچیند دل و با گریه هماهنگ شود

 وای اگر در دل مرداد زمستان بشود

 قلب بی عاطفه ات یک سره از سنگ شود


 سینه را آه! دل سنگ تو آزار دهد

 وای اگر سادگی ام ..مایه ی نیرنگ شود



شاعر:

👤 علی نیاکوئی لنگرودی


 

****


آرامش یک رویا!


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۳۴
آرامش یک رویا



با تو یک شب بنشینیم و شرابی بخوریم 

آتش آلود و جگر سوخته آبی بخوریم 


در کنار تو بیفتیم چو گیسوی تو مست 

دست در گردنت آویخته تابی بخوریم

 

بوسه با وسوسه ی وصل دلارام خوش است 

باده با زمزمه ی چنگ و ربابی بخوریم 


سپر از سایه ی خورشید قدح کن زان پیش 

کز کماندار فلک تیر شهابی بخوریم 


پیش چشم تو بمیریم که مست است، بیا 

تا به خوش باشی مستان می نابی بخوریم

 

صله ی سایه همین جرعه ی جام لب توست 

غزلی نغز بخوانیم و شرابی بخوریم



شاعر:

👤 هوشنگ ابتهاج



****


آرامش یک رویا:) 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۵ ، ۰۴:۱۰
آرامش یک رویا



 من ‌گرفتار عطر نفس‌های تو‌ام؛

من ‌هوادار دو دست پر از یاس تو‌ام؛


من بدون نگاه گرمت٬

همچو شمعی در باد٬

محزون و آرام٬

خاموش و بی‌روح٬

از وحشت تنهایی‌ها٬

سرد و مبهوت و پریشان‌تر از این خواهم بود.


بی‌تو با سیل غمم کنج خیابان چه کنم؟


از آن روز سرد و نمور آذر٬

که خوب یادت هست؛

که میدانم‌ هست؛

تا امشب‌ بهمن‌ماهی٬

آرام‌ نبودم من؛


مثل ماهی تنهایی٬

که روی علف‌های کنار برکه٬

بی‌قراری می‌کند؛

که مرا برگردان٬

به همان‌ برکهٔ گرم٬

که دوستش دارم

و در آن‌ آرامم.


بی تو با شبنم‌ یخ‌٬کنج دو چشمم چه کنم؟


کاش اینجا بودی و مرا می‌دیدی؛

که به روز سیاه دل من٬

چه‌ها آمده است.


باید اینجا بودی٬

که در آغوش پر از عطر گلت٬

آرام‌ می‌خوابیدم٬

آرام می‌خندیدم.


من٬

تو٬

دو فنجان قهوهٔ تلخ

و موی تو که باز است

و یک دنیا حرف....


شاعر: 

عین_صاد



****


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۲۳
آرامش یک رویا



"‍ انتظار "


کسى شبیه من چنین اگرچه بى قرار نیست

ولى توانِ واژه ها به وصفِ انتظار نیست


گمان به عافیت نکن که رنگِ سرخِ صورتم

به جز به ضربه خوردن از زمانه آشکار نیست!


فراق قسمتم اگر بماند از شکوهِ عشق

سکوتِ من مقابلش همیشه ماندگار نیست


بدان که بى نهایت از هجوم درد خسته ام

مرا که استقامتم شکسته ... اقتدار نیست


تمامِ سرنوشتِ من خلاصه شد به مصرعى

به بى تو زنده ماندنم بمان که اعتبار نیست


مرتضی (اشکان) درویشی


شاعر :

مرتضی درویشی



****


یک رویا!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۵ ، ۱۹:۴۳
آرامش یک رویا


چقدر ساده بهم ریختی روان مرا

بریده غصه ی دل کندنت امان مرا


قبول کن که مخاطب پسند خواهد شد

به هر زبان بنویسند داستان مرا


گذشتی از من و شب های خالی از غزلم

گرفته حسرت دستان تو جهان مرا


سریع پیر شدم آنچنان که آیینه نیست

شکسته در دل خود صورت جوان مرا


به فکر معجزه ای تازه بودم و نا گاه

خدا گرفت به دست تو امتحان مرا


نه تو خلیل خدایی نه من چو اسماعیل

بگیر خنجر و دردم بگیر جان مرا


تو را به حرمت عشقت قسم بیا برگرد

بیا و تلخ تر از این نکن دهان مرا


چه روزگار غریبیست بعد رفتن تو

بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا


تو نیم دیگر من نیستی تمام منی

تمام کن غم و اندوه سالیان مرا


سریع پیر شدم آنچنان که آیینه نیست

شکسته در دل خود صورت جوان مرا


به فکر معجزه ای تازه بودم و نا گاه

خدا گرفت به دست تو امتحان مرا


شاعر :

👤 امید صباغ نو 

 


****


یک رویا! 


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۱۲
آرامش یک رویا


" کهنه شراب "


یک شراب ناب دارم، هفت ساله، میخوری؟

یک دل بی تاب دارم، دل مچاله، میخوری؟


اینقدر خود را نگیر امشب برای من، بنوش

می برای قلب خوب است، یک پیاله میخوری؟


این زمانه مست باشی بهتر از بیداری است

بیخیال و سرخوش و بی درد و ناله، میخوری؟


می برای من شده درمان درد بی کسی

هر شب و روزم شده این آش خاله، میخوری؟


از همان روزی که عشقم رفت این را ساختم

یک پیاله از شراب هفت ساله میخوری؟؟


شاعر: حامد حسنی  


****


با تشکر از دوست عزیز: 


мдjiD ××آریایــــــــیها××


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۵ ، ۲۲:۲۶
آرامش یک رویا


  ‍ از این دیار غم زده ،باید سفر کرد...

باید بر این اقبال بد،فکری دگر کرد...


در شهر احمق ها که بی عقلان حکیم اند...

آن کس که عقلش بیشتر، دائم ضرر کرد...


آن شاخ زخمی بر درخت میوه ها بود...

آن کار نیکو را درخت بی ثمر کرد...


این ساقه ی زخمی دگر طاقت ندارد...

باید به بیداری همی ترک تبر کرد...


تا کی به مرداب عدم در جا نشستن...

باید به دریا دل زد و قدری خطر کرد...


ترک دیار پوچ کن،کافیست سهراب...

قایق نمیخواهد،به دل باید سفر کرد...


شاعر:

محمود_ابراهیم_گل

 


****


"آرامش یک رویا"


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۵ ، ۱۹:۴۴
آرامش یک رویا


آه دکتر! سرِ من درد بزرگی شده است

بره ی لعنتی ام عاشق گرگی شده است


سرد شد از تن من... دل به خیابان زد و رفت

گرگِ من بره نچنگیدهِ به باران زد و رفت...

 

آه دکتر! لبِ او «صبر و ثباتم» می داد

بوش «وقت سحر از غصه نجاتم» می داد!


آه دکتر! نفست گم شده باشد سخت است

نفست همدم مردم شده باشد... سخت است


آه دکتر! سرِ من درد بزرگی دارد

بره ام میل به بوسیدن گرگی دارد...


دکتر این بار برایم نمِ باران بنویس

دو سه شب پرسه زدن توی خیابان بنویس...


👤 شاعر : مهتاب یغما



****


با تشکر از دوست عزیز: 


мдjiD ××آریایــــــــیها××

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۵ ، ۱۹:۴۰
آرامش یک رویا


از نگاهِ روےِ تو ، دل سیر مےگردد مگر !

آخر آدم با تو باشد ، پیر مےگردد مگر !


با نگاهے قلبِ من را ڪرده‌اے مالِ خودت

شهر با یڪ حملہ‌اے تسخیر مےگردد مگر !


لحظہ‌ےِ دیدار عڪست نیز خشڪم مےزند

بےطناب ، این دست و پا زنجیر مےگردد مگر !


عاشقم باشے ، نباشے ، سرد باشے یا ڪہ گرم

حسِّ عاشق لحظہ‌اے تغییر مےگردد مگر !


در میان حسِّ من ، هر واژه عاجز مانده است

آتش دل با سخن تعبیر مےگردد مگر !



  شاعر : ؟؟؟



****


با تشکر از دوست عزیز: 


мдjiD ××آریایــــــــیها××

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۵ ، ۰۲:۴۲
آرامش یک رویا


 مثنوی یلدا نامه

 


شب یلدا و ما در شب نشینى 

پر از آجیل وپسته ظرف چینى

تمام آشنایان دور هم جمع

همه بر گرد هم پروانه وشمع

یکى از بستگان گفتا ز یک سو

که شد تایید حرف پخته او

هوا سرداست و مى خواهم شوم گرم

چه مى چسبد ؟لبوى پخته ى نرم

سرشب تا لبوى سیر خوردیم

سخن را تا کجاها که نبردیم

رفیق بذله گوى جک بلد را

بگفتم حق نگهدارد نند را

بگو چیزى که امشب را بخندیم

در غم را بیا یک شب ببندیم

ز یزدى مشهدى از اصفهانى 

زشیرازى وهر جایى که دانى

تمام لهجه ها را چون بلد بود

به شیرینى گفتارش بیافزود 

پس از آن صاحبِ خانه چنین گفت

به حرفش جمع مهمان آفرین گفت 

بگفتا آورم یک سینى چاى 

که پیچد عطر وبوى آن به هر جاى

چه چاى زعفرانى قند پهلو

که قندى از گلاب و هل برِاو

بگفتا شام پختم من چه چیزى؟

همه گفتند معلوم است دیزى

خصوصا دیزى سنگى ـ تنورى

گرسنه را شفا بخشد چه جورى!

بشد مهمان دوباره گرم خوردن 

چو دزدان !خوردن و اینگونه بردن!

به خود گفتم بخور تا که نبازى

زدم با مشت بر فرق پیازى 

دو لپى نان ودیزى خوردم آن شب

به استعداد خود پى بردم آن شب

خلاصه من در آن یلداى ماضى

ز خود کردم شکم را خوب راضى

برفتم پس و پس و کنجى خزیدم

بگفتم من دگر یاران; بریدم !

نظر کردم به ساعت تازه ده بود

هنو تا نیمه شب بسیار ره بود

دوباره گرم صحبت گشت فامیل

نگاهى کردم اى یاران به آجیل

سبک سنگین بکردم خوردنش را

مصمم لیک گشتم بردنش را

یکى از مردها گفتا به لبخند

ز آنچه کرده خوب وبد به تایلند

زنان پچ پچ کنان وریسه ریسه

فلانى عاشقه یارو خسیسه

بدیدم تا که مشغولند فامیل

بکردم در کتم یک مشت آجیل

بیامد یک صداى خوش ترانه

انارِدانه دانه ـــ هندوانــــه

شب یلدا و بزم عاشقـا نـــــــه

محبت مى زند در دل جـــوانــه

همه جمعیم دور هم شبانـــــه

شب یلـــــدا براى این بهانـــــه

پس از سور انار دانــــه دانـــــه

و خوردنْ سیر از آن هندوانــــه

براى قرعه ى یلداى دیگر

نوشتند اسمها را جمله یکسر

بپیچاندند و چرخاندند باهم

یکى برداشت صاحب خانه خرم

ز خوش اقبالیم نامم در آمد

زمان شادى وعیشم سر آمد

بگفتم سرفراز و شاد و مغرور

به جمع بستگان خویش مسرور

که یلداى دگر در خانه ى من

همه مهمان سرِ پیمانــــــه من


شاعر: 

محمدرضاموسوی 



****


با تشکر آرامش یک رویا! (AR) 

شب یلدا مبارک ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۵ ، ۲۲:۵۲
آرامش یک رویا