جای ما را پُر نکن نامرد ...
جای مارا پُر نکن نامرد، آنجا غَصبی است
هرکه جز ما بر زمینش پا گذارد غصبی است
سالها گرمای آغوشش دلِ ما گرم کرد
هرکه بر آغوشِ او سر واگذارد غصبی است
بارالاها از لبش مِی ها به جان و تن زدم
هرکه بعد از ما بر آن مِی لب گذارد غصبی است
با نگاهش تیر بر روح و دل و جانت زده؟؟؟؟!
ما که راضی نیستیم، حتی همان هم غصبی است
دست اگر در دست او در کوی و برزن داشتی
زِه خیال باطل آقا! دست او هم غصبی است
خنده هایش می تواند مُرده را اِحیا کند
منتظر هستی بگویم؟! خب همان هم غصبی است
گر تو یک شب با وی اندر بسترش خُسبیده ای
بِستر و بوی تَن و عطر لباسش غصبی است
آشنایان و در و همسایه بر یارش حسودی میکنند
غبطهٔ همسایه ها و رَشک آنها غصبی است
راستی بر روی موهایش کماکان یاس میکارد هنوز؟!؟
آن گلِ یاس و بنفشه، آن اقاقی غصبی است
ردِّ پای باغبان در آن گلستان تازه است
بی رضایش دست بر آن گل نهادن غصبی است
ای غریبه خسته ام، جانِ تو و جانِ گُلم
آن گُلی کز من ربودی خاک پایش غصبی است..!
شاعر: سین_ی_نون_الف
******
با تشکر از دوست عزیز: