قصه این است یکی بود و یکی هم ، که نبود
سه شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۳۷ ق.ظ
قصه این است یکی بود و یکی هم ، که نبود
طبق معمول نبودی که بخوانی حالم
«آمدن»مصدر خوبیست اگر صرف شود
فعل «رفتی» شده آتش به همه افعالم
قصه ی « حسرت دیدار تو» شد جلد به جلد
ناشرش ذوق زده آمده استقبالم
دست تقدیر قلم چون که به دستش لرزید
همه جا لکه ی جوهر شده بر اقبالم
گر ز دست دگران سنگ خورم عیبی نیست
دوست خود آگه از آن است چرا می نالم
شاعر: سیدحسین میری
طبق معمول نبودی که بخوانی حالم
«آمدن»مصدر خوبیست اگر صرف شود
فعل «رفتی» شده آتش به همه افعالم
قصه ی « حسرت دیدار تو» شد جلد به جلد
ناشرش ذوق زده آمده استقبالم
دست تقدیر قلم چون که به دستش لرزید
همه جا لکه ی جوهر شده بر اقبالم
گر ز دست دگران سنگ خورم عیبی نیست
دوست خود آگه از آن است چرا می نالم
شاعر: سیدحسین میری
*****
با تشکر از دوست عزیز:
۹۵/۰۵/۰۵